جام جهان
شادگرددچودلم جام جهان می خواهد
دل چو نومیدشود باد خزان می خواهد
ذاکردرگه حق چشم به در می ماند
گربهارش بدهی او رمضان می خواهد
علم باتجربه مشکل به گشایدبه جهان
بین فراگیری آن مغز وزمان می خواهد
چهره یار بود چاره درد عاشق
هرکه دل داده،نگه کن توهمان می خواهد
ای که باسیم و زرت مست شدی مسروری
هر خرد مند خوشی با دگران می خواهد
حاجت خویش برد نزد خدا هر دانا
بی خرد،حاجت خود را زکسان می خواهد
شاکرا پادشهان بین به اجل جان دادند
چون طلب کار بود از همه جان می خواهد
نعمت الله پاکدامن نایینی